سال ها پيش ، اسقفي بزرگ مهمان رييس يك مدرسه ي كوچك مذهبي در سواحل غربي ايالات متحده بود. رييس مدرسه تمامي دانش آموزان را براي شام دعوت نمود تا در محضر آن اسقف از تجربيات و دانش او بهره مند شوند. پس از صرف شام ، مسائل مختلف مورد گفتگو قرار گرفت و بحت تا مسائل مربوط به هزاره ي سوم پيش رفت . اسقف معتقد بود : ” از آنجا كه بشر به تمامي اكتشافات و اختراعات ممكن دست يافته است ، تجسم اوضاع هزاره ي سوم خيلي هم دور از ذهن نيست”
اما ريسس مدرسه ضمن رد مؤدبانه اظهار نظر اسقف ، گفت :” بشر تازه در آستانه درخشندگي كشفيات و اختراعات جديد قرار گرفته است”
اسقف گفت :” اگر مي توانيد يك نمونه اش را مثال بزنيد.”
” ظرف كمتر از پنجاه سال آينده ، بشر موفق به پرواز خواهد شد.”
باشنيدن اين حرف اسقف خنديد و با تعجب داد كشيد:” مزخرف است دوست من! مزخرف …
اگر اراده ي خداوند بر پرواز كردن بشر بود ، براي او دو بال در نظر مي گرفت . خداوند پرواز را فقط براي پرندگان و فرشتگان در نظر گرفته است!.”
نام آن رييس مدرسه ” رايت ” بود و دو پسر به نام هاي ” ويلبر ” و ” اُرويل ” داشت كه اولين هواپيما را اختراع كردند.